جدول جو
جدول جو

معنی فصل الخطاب - جستجوی لغت در جدول جو

فصل الخطاب
فصاحت، حکم به بینه یا سوگند، آنچه بین حق و باطل را جدا می کند، کلمۀ «اما بعد» که خطیب بعد از ذکر مقدمه می گوید
تصویری از فصل الخطاب
تصویر فصل الخطاب
فرهنگ فارسی عمید
فصل الخطاب(فَ لُلْ خِ)
پیدا کردن. سخن، جدا کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، کلامی بلیغ که جدا کند حق را از باطل. (یادداشت مؤلف). الفصل بین الحق و الباطل. (اقرب الموارد). هر کلامی که فصیح و روشن باشد و فرق کننده بود میان حق و باطل. (غیاث) :
همه گفتار او فصل الخطاب است
همه کردار او سحر حلالا.
عنصری.
بنشست و خطبه کرد و بفصل الخطاب گفت
گر مشکلیت هست سوءالات کن تمام.
خاقانی.
، کلمه اما بعد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عبارت البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب). رجوع به کلمه فصل شود، احادیث نبوی که فاصل است میان حق و باطل، یعنی جداکننده است حق را از باطل. (غیاث). رجوع به کلمه فصل شود
لغت نامه دهخدا
فصل الخطاب
پیدا کردن سخن، جدا کردن، آنچه بین حق و باطل را جدا کند
تصویری از فصل الخطاب
تصویر فصل الخطاب
فرهنگ لغت هوشیار
فصل الخطاب((فَ لُ لْ خِ))
هر کلام فصیح و روشن که حق رااز باطل جدا کند، کلمه «اما بعد» که خطیب بعد از ذکر مقدمه می گوید
تصویری از فصل الخطاب
تصویر فصل الخطاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ لِ خِ)
فصل الخطاب. فرق بین حق و باطل:
آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل
امروز تا گذشته سلیمان سوا شده ست.
ناصرخسرو.
، کلام فصیح و بلیغ:
وگر ز ظلم گله کرده ام مشو در خط
که منصفی، قسمی نو شنو بفصل خطاب.
خاقانی.
هرچه گویند از احتشام و فضل، فصل خطاب و هرچه بشنوند بگوش اصغا عین صواب. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53)
لغت نامه دهخدا