پیدا کردن. سخن، جدا کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، کلامی بلیغ که جدا کند حق را از باطل. (یادداشت مؤلف). الفصل بین الحق و الباطل. (اقرب الموارد). هر کلامی که فصیح و روشن باشد و فرق کننده بود میان حق و باطل. (غیاث) : همه گفتار او فصل الخطاب است همه کردار او سحر حلالا. عنصری. بنشست و خطبه کرد و بفصل الخطاب گفت گر مشکلیت هست سوءالات کن تمام. خاقانی. ، کلمه اما بعد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عبارت البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب). رجوع به کلمه فصل شود، احادیث نبوی که فاصل است میان حق و باطل، یعنی جداکننده است حق را از باطل. (غیاث). رجوع به کلمه فصل شود
پیدا کردن. سخن، جدا کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، کلامی بلیغ که جدا کند حق را از باطل. (یادداشت مؤلف). الفصل بین الحق و الباطل. (اقرب الموارد). هر کلامی که فصیح و روشن باشد و فرق کننده بود میان حق و باطل. (غیاث) : همه گفتار او فصل الخطاب است همه کردار او سحر حلالا. عنصری. بنشست و خطبه کرد و بفصل الخطاب گفت گر مشکلیت هست سوءالات کن تمام. خاقانی. ، کلمه اما بعد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عبارت البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب). رجوع به کلمه فصل شود، احادیث نبوی که فاصل است میان حق و باطل، یعنی جداکننده است حق را از باطل. (غیاث). رجوع به کلمه فصل شود
فصل الخطاب. فرق بین حق و باطل: آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل امروز تا گذشته سلیمان سوا شده ست. ناصرخسرو. ، کلام فصیح و بلیغ: وگر ز ظلم گله کرده ام مشو در خط که منصفی، قسمی نو شنو بفصل خطاب. خاقانی. هرچه گویند از احتشام و فضل، فصل خطاب و هرچه بشنوند بگوش اصغا عین صواب. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53)
فصل الخطاب. فرق بین حق و باطل: آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل امروز تا گذشته سلیمان سوا شده ست. ناصرخسرو. ، کلام فصیح و بلیغ: وگر ز ظلم گله کرده ام مشو در خط که منصفی، قسمی نو شنو بفصل خطاب. خاقانی. هرچه گویند از احتشام و فضل، فصل خطاب و هرچه بشنوند بگوش اصغا عین صواب. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53)